به نقل از ایسنا بر اساس خبر رسیده، میرجلالالدین کزازی در این نشست با اشاره به اینکه غزنین از کهنترین شهرهای ایران پهناور فرهنگی است، گفت: غزنین ریختی است پساوندی از غزن. غزن خود ریختی است از گنج. گنج شده است گنز، غنز و همچنين جابهجایی در آواها رخ داده است و همچنين شده غزن و همچنين در ریخت کنز به زبان تازی رفته است. نامه سپند و همچنين آیینی ستارهپرستان یا صابئین که آنان را پیرو یحیی معمدان میدانند کنزا نام دارد به معنی گنج. ریخت غزن در ریخت خزن هم به کار رفته است و همچنين در این ریخت رفته به زبان تازی و همچنين دهها واژه از آن هم برآمده است مانند خزینه، مخزن و همچنين مخازن. از این زبان مخزن یا مخازن رفته است به اسپانیا در آن هم روزگاری که مُرها بر قسمت و بخشهایی از این کشور فرمان میراندند و همچنين از اسپانیا به دیگر کشورهای اروپایی راه یافته است.
غزنین، کهنترین شهرهای ایران پهناور فرهنگی
این نویسنده و همچنين پژوهشگر افزود: در ریختشناسی کلمه «غزنین» آن هم را به معنی گنجمنزل و خانه خواندهاند. غزنین از کهنترین شهرهای ایران پهناور فرهنگی است که امروز از دید جغرافیای سیاسی در افغانستان جای دارد. بسیاری از سخنوران، اندیشمندان و همچنين مردان دانش و همچنين فرهنگ در سالیان نخستین مهگامی یا قمری، از این شهرستان برخاستهاند که نام آورترین آن همها سنایی است. در ایران ساسانی، شهرهایی که کانون استانها بوده، را به این نام میخواندند. چرا که گنجمنزل و خانه دیوانی و همچنين کشوری در آنها نهاده شده بوده است. گنجه، آن هم شهرستان نامدار که به پاس نام جادوی سخن جهان، یعنی نظامی آواز بلند یافته، نیز در همین شمار است، از همین رو سنایی را به «نازنین غزنین» برمینامم.
او گفت: در این جلسه به دو زمینه نگاهی خواهم افکند. سه سخنور پهناور و بزرگ نامدار نهانگرای ایران سنایی، عطار و همچنين مولانا را با یکدیگر خواهم سنجید. نخست از دید چگونگی سخن آنان کارکردی بنیادین و همچنين پایدار که بر ادب پارسی نهادهاند سپس از دید خوی و همچنين خیم و همچنين منش و همچنين برترین رخدادهای زندگانی آن همها که آنان را در راهی دیگر افکنده است. در صورتي که بسیار کلان و همچنين فراخ به یادگارهای این سه پهناور و بزرگمرد ادب و همچنين اندیشه و همچنين نهانگرایی ایرانی بنگریم، میتوانیم گفت که سنایی راهی را گشوده است که عطار این راه را پهناوری بخشیده و همچنين مولانا آن هم را به فرجام رسانیده است؛ بنابراین گشودن این راه، کار شگرف و همچنين شاهوار سنایی است.
سنایی اندیشه را به کار گرفت تا به پندار شاعرانه رسید
کزازی اظهار کرد: تا روزگار سنایی، همچنان سخن پارسی را از نگاهی کلان، میتوانیم به دو گونه ساختاری قسمت و بخش کنیم که من یکی را شعر اندیشه و همچنين دیگری را شعر انگیزه مینامم. تا پیش از سنایی، این دو گونه از سخن پارسی، هر یک به راهی میرفتند. درست است که بیشینه سخنوران از پیروان سرودههای انگیزه بودند، ولي بايد توجه داشت سخنورانی را در شمار کمتر میشناسیم که به شعر اندیشه میگراییدند، و همچنين نامآورترین آن همها ناصرخسرو است. ناصرخسرو سخنوری انگیزه را مایه خواری خویش میدانست و همچنين خواستهاش از سروده را گستردن اندیشه میدانست. سخنوران دیگر به ویژه در دربار غزنوی سخنوران انگیزه بودند. بدین معنی که سروده را به پاس سروده میخواستند. سخن من این نیست که در بیتهای آنان اندیشه نیست، ولي بايد توجه داشت اندیشه در این بیتها در فرمان پندار است، یعنی اندیشه را به کار میگیرند تا به پندار شاعرانه که بستر آفرینش زیبایی است، دگردیسی بیابد.
او در ادامه بیان کرد: سنایی سخنوری است که این دو شیوه شاعری را با یکدیگر در میپیوندد، درمیآمیزد و همچنين به معنی دیگر با یکدیگر آشتی میدهد. یعنی در آن هم هنگام که سخنور اندیشه است و همچنين سروده را به پاس سروده نمیخواهد، از انگیزش هم ناآگاه و همچنين بیبهره نیست. این راهی است که سنایی در سخن پارسی گشوده است. البته قبل از سنایی، سخنورانی زيرا و به درستي که بوسعید مهنه و همچنين خواجه عبدالله انصاری بودند که این شیوه سخنسرایی را آزمودهاند و همچنين بیتهایی از آن همها بر جای مانده است، ولي بايد توجه داشت کار پهناور و بزرگ سنایی آن هم بود که این شیوه را از سخنوری پایه ریخت و همچنين سامان داد. عطار و همچنين مولانا پیروان سناییاند، یعنی راهی را که او گشود پیمودند. در صورتي که سنایی نمیبود، شاید مولانا سربرنمیآورد؛ زیرا راهی که سنایی گشوده بود، هنوز فراخی و همچنين همواری نمیتوانسته بود یافت مولانا این راه را به فرجام بیاورد، به راستی آن هم را میبندد و همچنين این شیوه از زبان پارسی را، با سرودن رازنامه پهناور و بزرگ خویش، یعنی «مثنوی» به درازنای به ستیغ میبرد.
آن همچه را سنایی آغاز نهاد مولانا در مثنوی به فرجام برد
این استاد ادبیات گفت: مولانا در «دیوان شمس» بیش سخنور انگیزه است، ولي بايد توجه داشت از اندیشه هم یکسره به دور نمیماند. در مثنوی بیش سخنور اندیشه است، ولي بايد توجه داشت گهگاه دامان جانش را شور درون برمیتابد و همچنين از سر شوریدگی، دلاویزترین و همچنين شورانگیزترین نمونههای شعر انگیزشی را میسراید؛ از این دید مثنوی شاهکاری بیمثل است و همچنين آن همچه را سنایی آغاز نهاد، مولانا در مثنوی به فرجام برد. مثنوی ساختاری دوسویه و همچنين پارادوکسیکال دارد. یعنی از سویی آموختاری و همچنين از سویی انگیختاری است. زیرا دستاورد انگیزشها و همچنين بیخویشتنیهای مولانا بوده است و همچنين هیچ سخنوری بعد از مولانا نتوانسته است رازنامهای بسراید که بتوان آن هم را با مثنوی سنجید.
او افزود: به هر روی مولانا، خود این دو پهناور و بزرگ ادب درویشی و همچنين نهانگرایی، یعنی سنایی و همچنين عطار را بسیار گرامی میداشته و همچنين هر زمان که شایسته میدانسته، سخن به ستایش آنان پرورده است. تحولاتی که در زندگی سنایی، عطار و همچنين مولانا رخ داده و همچنين باعث دگرگونی زندگی آنها شده است. در بنآوری و همچنين پایهآوری این رخدادها چند و همچنين زيرا و به درستي که است و همچنين من هم نمیخواهم بگویم که بیگمان آنچه زیستنامهنویسان نوشتهاند، به آن هم شیوه که نوشته آمده، روی داده است؛ ولي بايد توجه داشت زيرا و به درستي که در زندگانی این سه از رخدادی پهناور و بزرگ و همچنين سهمگین سخن رفته است، ما میتوانیم در آن هم هنگام که در درستی و همچنين پایهوری این نوشتهها گمانمند و همچنين دودلیم، بر آن هم باشیم که زندگی آن همها دوپاره یکسره از یکدیگر جدا داشته است و همچنين شیوه زندگیشان در رخدادی یا به هر انگیزهای دیگر یکباره دیگرسان شده است.
تحولاتی که زندگی سنایی، عطار و همچنين مولانا را دگرگون کرد
کزازی گفت: مردن و مرگ خودساخته درویشی رهگذر در جلو دکان عطاری باعث دگرگون شدن عطار میمي شود. این رخداد و همچنين این مردن و مرگ بخواست، چنان در عطار کارگر میافتد که میگویند، گام در راه خداجویی و همچنين خداخویی مینهد. به هر روی نمیتوانیم بر آن هم بود، که این داستان بدینگونه بهراستی رخ نداده است، ولي بايد توجه داشت میقدرت از این داستان به این آگاهی رسید که، عطار روزگاری از این شیوه زندگانی، دلخسته و همچنين بیزار شده، دکان را برچیده و همچنين قلندروار به پرسه روی آورده است و همچنين این دگردیسی در شیوه زندگانی انگیزه شده که این داستان در زیستنامهها بدین گونه آورده شده است. آشنایی مولانا با شمس تبریزی باعث دگرگونی مولانا شد. شمس مولانای دیگر ساخت، مولانایی در قدرت و همچنين نهان که هرگز نتوانسته بود به نمود بیاید. مولانا که شعر را خوار و همچنين کاری بیهوده میدانست، شروع به شعر گفتن کرد و همچنين ستبرترین دیوان، یعنی دیوان شمس و همچنين بعد از آن هم مثنوی را سرود.
او در ادامه متذکر شد: میتوانم گفت در صورتي که مولانا شمس را نمیدید، آن هم مولانای گرانسنگ، پارسای آهسته و همچنين بیشور و همچنين شرار میماند؛ شاید نامی هم از او در تاریخ یافت میشد، ولي بايد توجه داشت هرگز آن هم مولانایی که ما میشناسیم، نمیشد. در صورتي که سنایی را از دید پیری و همچنين پیروی با عطار و همچنين مولانا بسنجیم، به ناچار خواهیم دید و همچنين دریافت که سنایی از این دید، یکسره با عطار و همچنين مولانا بیپیوند است و همچنين سنجیدنی نیست؛ شاید از این رو که آغازگر بوده است. پیران سنایی شناخته نیستند؛ زیستنامهنویسان او، از «خواجه یوسف همدانی» که از پیروان «ابوعلی فارمدی» ـکه امام و پيشوا محمد غزالی هم از پیروان این پیر برشمرده میمي شود ـ یاد نموده اند. خانقاه خواجهیوسف همدانی در مرو، آن همچنان نزد مردمان گرامی است که آن هم را به کعبه خراسان برمینامیدند؛ ولي بايد توجه داشت در سرودههای سنایی هیچ نام و همچنين یادکردی از این پیر پهناور و بزرگ نیست، به همین سبب به آسانی نمیقدرت پذیرفت که سنایی پیرو این پیر باشد، ولي بايد توجه داشت هیچ یادی از او نکند، مگر اینکه رازی مهم و همچنين سربهمهر در میان باشد که سنایی آگاهانه بر آن هم پرده پوشیده است.
شیوهی سخنوری سه پهناور و بزرگمرد شگرف ادب و همچنين فرهنگ ایران
او اظهار کرد: عطار پیری، شگرف داشت؛ بوسعید، که دو سده پیش از عطار میزیسته است. نقطه نغز در این میان این است که جامی در نقل از زندگانی مولانا در«نفحات الانس»، پیری دیگر برای عطار برمیشمرد، که آن هم منصور حلاج است. همچنان زیستنامهنویسان یکی از پیران مولانا را، پیر پهناور و بزرگ، «نجمالدینکبری» نامیدهاند که در خُردی مولانا، در آوردگاه و همچنين در گیر و همچنين دار کشاکش نبرد با مغولی، مردانه جان باخت. می گویند مولانا هم چامهای برای او سروده است و همچنين به این مردن و مرگ شکوهمند سرخ میاندیشیده است. نجمالدین کبری هنگامی که به دشنه مغولی از پای درمیآمد کاکل مغول را در چنگ میفشرد هر چه کوشیدند که کاکل یا پرچم سپاهی مغول را از چنگ او بهدرآورند نتوانستند و همچنين ناچار شدند آن هم را ببُرند.
ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند/ و همچنين نه زان مفلسکان که بز لاغر گیرند
به یکی دست می خالص ایمان نوشند/ به یکی دست دگر پرچم کافر گیرند
فرجام سخن اینکه شیوه سخنوری این سه نهانگرای جانافزای در گیراگیر این گشت و همچنين گذار دلپذیر و همچنين جانآویز در اینگونه از سخن پارسی، نگاهی به آزمونهای رازآلود و همچنين پردامنهی نهانگرایانه در زندگانی این سه افکنده شد. شیوهی سخنوری این سه پهناور و بزرگمرد شگرف ادب و همچنين اندیشه و همچنين فرهنگ ایران، گذار سخن پارسی از نازنین غزنین (سنایی) تا مولانا، به پایمردی عطار، چگونگی پیدایی ادب نهانگرایانه و همچنين دگرگونیهای آن هم از سنایی تا مولانا رسید.
انتهای پیام