رمان های هما پور اصفهانیReviewed by Soha rajaei on Sep 3Rating: 4.0رمان های هما پور اصفهانیخانم هما پور اصفهانی نویسنده ی پر طرفدار رمان های عاشقانه است که به گفته ی خودش از ده سالگی علاقه ی شدیدی به نویشندگی و همچنين نوشتن داشته است و همچنين در آن هم زمان گمان میکرده هر کسی بخواهد میتواند نویشنده ی خوبی مي شود و همچنين حال میگوید که بسیاری از اشخاص حتی اقتدار و قدرت نوشتن چند خط کوتاه انشا گونه را ندارند چه برسد به نویسندگی !
خانم هما پور اصفهانی نویسنده ی پر طرفدار رمان های عاشقانه است که به گفته ی خودش از ده سالگی علاقه ی شدیدی به نویشندگی و همچنين نوشتن داشته است و همچنين در آن هم زمان گمان میکرده هر کسی بخواهد میتواند نویشنده ی خوبی مي شود و همچنين حال میگوید که بسیاری از اشخاص حتی اقتدار و قدرت نوشتن چند خط کوتاه انشا گونه را ندارند چه برسد به نویسندگی ! خانم هما پور اصفهانی در ابتدا داستان های زیادی را به مدت زمانی چهار سال شمسي در اینترنت در اختیار مخاطبین قرار میدادند بدون اینکه هیچ چشم داشتی داشته باشند ولی به گفتهی خانم هما پور اصفهانی ، هدف وی این بوده که آثارش جاودانه بماند ولی در فضای مجازی بعد از مدتی از یاد ها میرود حتی در صورتي که بسیار قوی و همچنين بی نقص باشد . تا کنون در نمایشگاه بین المللی چهار کتاب از وی به معرض نمایش گذاشته شده که در بین شهروندان و مردم شهر بسیار محبوب واقع شده و همچنين طرفداران فراوانی پیدا کرده است . لیست رمان های هما پور اصفهانی عبارتند از : قرار نبود ، شام مهتاب ، سجاده و همچنين صلیب و همچنين ذهن خالی و همچنين … .
لیست رمان های هما پور اصفهانی
در این قسمت بخشی از رمان های هما پور اصفهانی به اسم شام مهتاب را مطالعه میکنید . به نام سالها پیش … وقتی هنوز چشم به دنیا باز نکرده بودم حوادثی رخ داد که تاثیرش را مستقیم روی زندگی من و همچنين تو گذاشت … شاید هیچ کس تصورش را هم نمی کرد یک عشق اتشین در قبل باعث یک عشق اتشین دیگر در آینده مي شود … ولي بايد توجه داشت به خاطر زهری که گذشتگان از عشق چشیدند عشق ما نیز باید طعم زهر به خودش بگیرد … باید تقاص پس بدهیم … هم من هم تو …
با سر و همچنين صدایی که از بیرون میومد به زور چشمامو باز کردم. آفتاب از پنجره های بلند و همچنين سلطنتی اتاقم روی فرشای ابریشمی پهن شده بود. از تخت خواب پهناور و بزرگ یه فرد يا شخص و همچنين نیمه ام، پایین اومدم و همچنين حریری رو که مثل پرده از بالای تخت آویزون شده بود و همچنين دور تا دور تختم رو می گرفت مرتب کردم. با دیدن تابلوی قشنگم که به دیوار بالای تخت بود لبخندی زدم و همچنين سلام نظامی دادم.
کار هر روزم بود. قبل از خواب به تابلوم شب بخیر می گفتم و همچنين صبح به صبح بهش سلام می کردم. دمپایی های راحتیمو که شکل خرس بودن پا کردم و همچنين شنل نازکی روی لباس خوابم پوشیدم. زيرا و به درستي که اصلاً حال لباس عوض کردن نداشتم. جلوی آینه وایسادم و همچنين به خودم خیره شدم. طبق روال بقیه روزا غر زدم:
– بازم یه روز دیگه. دوباره باید ول شم توی خ و همچنين نه. حالم از تابستون به هم می خوره. کی می شه تموم بشه؟ یه مسافرت هم نمی ریم دلمون باز بشه. خدایا یه کاری کن امروز حوصله ام سر نره.
یا بزن پس کله سپیده پاشه بیاد اینجا که من از تنهایی در بیام. یه کار بهترم می تونی بکنی. عشق واهی منو واقعیش کن که …
جذاب و جالب و خنده ام گرفت و همچنين وسط جذاب و جالب و خنده خودمو دعوا کردم:
– حیا کن … همون بهتر که حوصله ات سر بره دختره چشم سفید!
آذر ۱۲, ۱۳۹۷
آذر ۱۱, ۱۳۹۷
آذر ۱۰, ۱۳۹۷
آذر ۹, ۱۳۹۷